کار کودکان برای کسانی که مجبور به آن می شوند یک تراژدی است، اما در خیابان های شهرهای اهواز نیز هر روز به یک امر عادی تبدیل شده است. مردم آنقدر به آن عادت کرده اند که به سختی به آن فکر می کنند، حتی اگر آن بچه ها هر روز با دستان کوچک خود کارهای خطرناک و سنگینی انجام می دهند. دنیا برای آنها بی تفاوت به نظر می رسد، در حالی که دنیای آنها حول فروش بادکنک، آدامس و اپیلاسیون کفش می چرخد تا به خانواده هایشان کمک کند زنده بمانند.
در گرمای طاقت فرسا اهواز، کودکان بیچاره ای هستند که مجبورند با پوشیدن لباس های فرسوده و دمپایی نیکتا مردانه که تاول های دردناکی روی پاهایشان ایجاد می کند، در خیابان ها قدم بزنند. آنها باید به راه رفتن ادامه دهند تا زمانی که کسی به آنها رحم کند و چیزهای کمی را که باید بفروشند بخرد.
یکی از مدافعان حقوق کودک اهوازی که نام خود را تنها زمانی که عادل با هرالد ریپورت صحبت میکرد، گفت: «اجازه دهید داستانهایی از کار کودکان اهوازی را برایتان تعریف کنم که در ماه گذشته آنها را مستند کردم. “اولین یاسمین است. اسمش را می پرسم و با حسرت به بطری آبی که در دستم بود نگاه کرد و دستش را برای آن دراز کرد و گفت: یاسمین. بعد از اینکه بطری را به او دادم، او 7 سال بیشتر نداشت و به هر رهگذری التماس می کرد که گل و پوستر و آدامسش را بخرد.
یاسمین تنها یکی از صدها کودک کار اهواز است. اگر او را کودک خطاب کنید، او نمی داند چیست. او هرگز دوران کودکی را ندیده است، مانند اکثر کودکان در غرب، خوش شانس هستند. او فقط کار کردن را می داند.»
«رغد یکی دیگر از این بچههایی است که گل میفروشد. در حالی که موهایش را زیر روسری مو مشکی پنهان کرده است، اظهار می کند که 11 ساله است و فکر می کند اگر می توانست به مدرسه برود شاید الان کلاس چهارم باشد. او مطمئن نیست، ممکن است کلاس پنجم باشد، اما، چون خانواده آنها پولی ندارند، او نمی تواند به مدرسه برود و باید به جای آن کار کند. می گوید پدرش مریض است، دکتر می گوید قند زیادی می خورد و هر دو پایش را قطع کرده اند به همین دلیل باید کار کند. او میگوید وقتی این اتفاق میافتد، قول داد که کمک کند و هفته گذشته به اندازهای پول به دست آورد که او را خوشحال کند، و پس از آن او یک گیره مو و یک ساندویچ برایش خرید.